سردار جواد پوررجبی کیست ؟ بیوگرافی و داستان شهادت سردار سرتیپ جواد پوررجبی

تمام این سال‌ها فاطمه نمی‌دانست همسرش یکی از فرماندهان ارشد هوافضای سپاه پاسداران است. هر بار که درباره شغلش می‌پرسید، سردار سرتیپ جواد پوررجبی با خنده پاسخ می‌داد: «چه فرقی می‌کنه خانم! شما فکر کن من آبدارچی سپاهم…» این جمله‌ها، تنها سرنخی بود که فاطمه از دنیای کاری همسرش داشت.

سردار جواد پوررجبی کیست ؟ بیوگرافی و داستان شهادت سردار سرتیب جواد پوررجبی

به گزارش تیتر فوری، تا چند ساعت پیش از شهادت، فاطمه تصور می‌کرد همسرش پاسداری ساده است. آقاجواد همیشه دیر به خانه می‌آمد و شب‌ها از شدت خستگی کنار سفره خوابش می‌برد. آن شب هم وقتی رسید، گرسنه و خسته بود. بعد از صرف شام، تلفن همراهش مدام زنگ می‌خورد. حوالی ساعت ۱۱:۳۰ شب، تماس نهایی رسید. برخلاف همیشه، توضیحی کوتاه به همسرش داد: «سردار حاجی‌زاده گفتن فرمانده‌ها بیان…» و در حالی که فاطمه با تعجب نگاهش می‌کرد، تنها گفت: «خداحافظ… مراقب خودتون باشید. فقط برای من دعا کن.»

صدای انفجار و لحظه‌ی تلخ وداع
حوالی اذان صبح، صدای انفجارهای مهیبی خانه را لرزاند. فاطمه وحشت‌زده از خواب پرید. خبری از بازگشت جواد نبود. کودکانشان، محمدحسین و ریحانه، هراسان و گریان بودند. شبکه‌های خبری از حمله اسرائیل می‌گفتند. برای آرامش بچه‌ها، فاطمه تصمیم گرفت با آن‌ها به زیارت شاه‌عبدالعظیم برود. همان‌جا بود که تماس‌های پی‌درپی با تلفن همراهش آغاز شد:
«می‌گن سردار شهید شده…»
نفس فاطمه بند آمد. زیر لب با صدایی لرزان گفت: «بالاخره به آرزوت رسیدی جواد… قول داده بودی باهم شهید شیم.»

سردار جواد پوررجبی کیست ؟ بیوگرافی و داستان شهادت سردار سرتیب جواد پوررجبی

زخم کهنه‌ی دشمن، از تیفور تا تهران
در سال ۱۳۹۷، مأموریت‌های جواد طولانی‌تر شد. فاطمه حتی نمی‌دانست همسرش کجا می‌رود یا چه می‌کند. او تنها می‌گفت: «یه گوشه و کنار دارم سربازی آقا امام زمان رو می‌کنم.» وقتی پایگاه تیفور سوریه هدف حمله اسرائیل قرار گرفت، جواد با ۲۵ درصد جانبازی به خانه برگشت. تازه آن زمان فاطمه متوجه شد که این غیبت‌های چندین‌روزه در کشورهای مختلف منطقه می‌گذرد: سوریه، یمن، عراق، لبنان…

در آن دوران، پسر خردسالشان محمدحسین پدرش را نمی‌شناخت. فاطمه با اشک و لبخند به یاد می‌آورد که می‌پرسید: «مامان، این آقا کیه؟» و وقتی می‌شنید «بابا جواده»، با اطمینان می‌گفت: «نه! بابای من که باباجونه…»

حسرتی از جنس رفاقت شهدا
از آن روزها، جواد دائم از شهادت می‌گفت: «دیدی همه دوستام شهید شدن و من جا موندم؟» فاطمه شرط گذاشته بود: «باشه… ولی بعد از ۶۰ سالگی!» اما جواد در ۴۰ سالگی رفت. پیکری اربااربا، در یک تابوت گردآوری شد؛ دست و سر و پایش از زیر آوار جداگانه پیدا شده بودند.

پروژه عاشقانه‌ای که به شهادت ختم شد
جواد و فاطمه قرار گذاشته بودند مثل زوج‌های شهید، با هم به شهادت برسند. حتی در شب‌های قدرِ مشهد، جواد گفت: «حالا که پروژه شهادت دوتاییه، یه عکس کنار امام رضا بگیریم، یادمون بمونه قرارمون کجا بسته شد…»
جواد تلاش می‌کرد واژه «شهادت» را برای همسرش عادی کند، تا روزی که آن خبر می‌رسد، بند دلش پاره نشود. با این حال، دل فاطمه آرام نگرفت.

سردار جواد پوررجبی کیست ؟ بیوگرافی و داستان شهادت سردار سرتیب جواد پوررجبی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *